دیشب شب سختی بود

سحر که از خواب دوساعته پریدم

لبه ی تخت نشستم

دست هایم را در هم گره زدم

مثلا که دست های تو.

بعد که قطره های اشک آمدند روی گونه ام

یکی شان را با انگشت گرفتم

مثلا که انگشت تو.

لبخندی زدم ؛

مثلا که روبه رویم نشسته ای

دلم خواست آرام زمزمه کنم

« ممنونم که. هستی!!!!! »

دیشب شب سختی بود اما من خوبم.


دل نوشته

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود مداحی جدید محمدرضا ابراهیمی کوچه‌ی خاطرات پلاک 21 Natalie گروه هنری تاک Rebecca فروشگاه خدمات و تجهیزات دندان فیلم های آموزشی مدارس آموزش فتوشاپ